گاهی شروع زندگی های خوب و زیبا به واسطه یک زندگی سخت و مشقت بار که پر از فقر، رنج و اندوه فراوان است، میسرمی شود. همان طورکه می دانید انسان های بزرگ با تحمل رنج ها و سختی ها به موفقیت های بزرگ دست می یابند. انسان هایی نظیر پرفسور حسابی، ادیسون و... که موفقیت آنها به دلیل صبر و شکیبایی در برابر ناملایمات اجتماعی می باشد. در این بخش ما قصد داریم شما را با کودکی یکی از مفاخر ایران، دکتر حسابی، آشنا گردانیم .
" من هرروز علاوه بر درس خواندن به سر کار می روم تا بتوانم هزینه تحصیلم را بدست آورم . به دلیل اینکه مادرم دربستر بیماری می باشد، من مجبورم با دست فروشی روزم را سر کنم . گاهی آنقدر تهی دست می شوم که حتی نمی توان تکه نانی را درخانه یا بهتراست بگویم آلونک ما پیدا کرد. شب ها من به سراغ کتاب های کهنه پاره ام می روم و آنها را در تاریکی شب و نورشمعی که سوسوکنان امید زندگی را در دلم جاری می کند، مرور می کنم. گاهی درخواب هایم آرزوهایم را دنبال می کنم اما هرچه به آنها نزدیک تر می شوم ، آنها از من دور می شوند. مادرم در تب می سوزد اما من با دیدن عجز و ناله او هیچ کاری جز دعا و صبوری از من بر نمی آید . به این امید زندگی ام را ادامه می دهم تا بتوانم روزی آرزوهایم را محقق سازم و من نیز مانند دیگران زندگی مفرح داشته باشم. نمی دانم آیا روزی زندگی به من لبخند خواهد زد یا همچنان در تاریکی آن دست و پا خواهم زد ؟"
لازم به ذکر است این نوع زندگی در دسته زندگی نیمه خاکستری جای دارد
پس نباید براین زندگی خرده گرفت. از این نوع زندگی چه درس هایی می گیریم ؟ شاید
یکی از آنها این باشد که نباید فکر کنیم زندگی ما بدترین زندگی دنیا می باشد. باید
همیشه مثبت اندیش باشیم و به جای فکر به نقاط سیاه زندگی، در خودمان امیدی برای
زندگی بهتر ایجاد کنیم. انسان بارها در زندگی به مشکلاتی بر خورده است اما تنها
انسان هایی بر مشکلات غلبه خواهند کرد که به زندگی و مشکلاتشان لبخند می زنند و زیر
بار آنها سرخم نمی کنند. آیا شما اینگونه رفتار می کنید ؟
به جنگ موانع زندگی بروید با تلاش واستقامت!
در این قسمت نوعی زندگی پرخطر را بیان می کنیم تا بدانید، حتی زندگی شما که خیلی بر بدی آن اصرار می ورزید بهتر از بعضی حیات های انسان پرده نشین در شهرها می باشد. این نوع زندگی، زندگی یکی از مصرف کنندگان مواد مخدر می باشد که در دام پلید شیطان منزوی شده است.
" هر روز که از خواب برمیخیزم آرزوی مرگ مرا فرا می گیرد. صورتی عبوس و ناراحت درون چهره ام پدیدار می شود و تمام عواطف و احساسات مرا در بر می گیرد. من هر روز مقدار زیادی مواد مخدر شیشه مصرف می کنم. صورت خوشی ندارد که جلوی زن و فرزندم که مرا به عنوان سرپرست شان می شناسند این کار را انجام دهم اما در این اواخر حتی روبروی دختر سه ساله ام که تازه زبان باز کرده انجام داده ام. چند بار پرخاشگری با زنم داشته ام که او در این چند ماه اخیر از اعتیاد من باخبر شده بود.درهنگام مصرف شیشه تا چند ساعت فضایی درون من را احاطه می کند که حتی خانواده ام را نمیشناسم و آنها را زیر بار کتک می گیرم. چندین و چند بارقصد خودکشی داشتم تا از شر این همه درد آسوده شوم اما هر بارچیزی مانع می شد."
قدر زندگی خود را بدانید و در آن از هیچ تلاشی فروگذاری نکنید!